فرخنده مدرّس
در مصاحبهای با حجت کلاشی، وی در برخورد به مواضع تجزیهطلبانۀ حزب کومله، به نکتهای اشاره داشت، که به دلیل اهمیت باید بر آن بیشتر تأمل و تأکید کرد. در برابر پرسش مؤکدِ مصاحبهکننده، از چگونگی توجیه ائتلافی میان نیروهای طرفدار تمامیت ارضی و یکپارچگی ملت ایران از یک سو و حزبِ تجزیهطلبی، نظیر کومله، به رهبری عبدالله مهتدی از سوی دیگر، کلاشی ضمن اعلام تردید و نادرست شمردن هرگونه تلاشی برای دستیابی به چنین ائتلافی، تأکید خود را، بر ضرورت توجه به مبانی و اصول مرامنامهای احزاب تجزیهطلب، از جمله کومله، نظیر «چند ملیتی» دانستن ایران و «حق تعیین سرنوشت قومی تا مرحلۀ جدایی»، قرارداد و بر اهمیتِ داشتن ملاکی روشن، نزد نیروهای ملی، برای سنجش اصول و مبانی و اهداف چنین گروههایی تکیه نمود و هشدار داد که، چنین احزابی با چنین مبانی و اصولی، در آینده، یکپارچگی ملی و تمامیت ارضی ایران را به چالش خواهند کشید.
اهمیت هشدار کلاشی را باید در معنای این نکته دید که؛ مرام و باور، کنش و واکنش و اراده و تصمیم اعضا و رهبری یک حزب ـ از جمله احزابِ تجزیهطلب ـ آنگونه «میرویند و پرورش مییابند» که مبانی و اصول آن حزب به آنان حکم میکنند. به همان صورتی که مبانی فکری و فلسفۀ سیاسی، هر نظام حکومتی، بر اراده و تصمیم، بر کنش و واکنش و بر سیاستِ سران، مسئولان و کارگزاران آن حکومت، نقش تعیین کنندهای دارند. مبنای چنین نگرشی به امر اتحاد و ائتلاف، طبعاً تکیه بر اهمیت آگاهی و اندیشیدن بر عمل دارد. ائتلاف مانند هر «عملی ـ در میدان سیاست ـ اگر نیاندیشیده باشد، به فاجعه خواهد انجامید.» نمونۀ بارز آن در تجربۀ انقلاب اسلامیست. بیتردید، در صورت بیداری و تجهیز به آگاهی ملی و در صورت داشتن ملاکهای درست برای سنجشِ مبانی فکری و نظام ارزشی که انقلاب اسلامی بر آن بنا شده بود، پیروی ایرانیان از رهبری فرقۀ امتگرای اسلامی ضدایرانی و دنبالهروی از گروهای ایرانستیز و مدافع آن انقلاب دشوار میشد. آن تجربه و پیامدهای فاجعهبارش به ایرانیان، به ویژه فعالان در میدان سیاسی، نشان میدهد؛ آگاهی بر عمل، به ویژه اقدام در امور ملی و هشیاری و مسئولیت در قبال حفظ ملت و کشور، سستیبردار نیست. با خوابگردیهای خوشباورانه و خودفریبیهای کودکانه، و در بیاعتنایی به مبانی و افکار خطرآفرین علیه ایران، نمیتوان و نباید وارد میدان شد.
بنابراین در اینجا، برخلاف آنچه تجزیهطلبانی چون مهتدی، میپراکنند، و خوشباورانی نیز تکرار میکنند، بحث بر سر چند برخورد عاطفی مانند «تندروی»، «افراطیگری» و یا «تمامیتخواهی» از سوی هواداران شاهزاده رضاپهلوی و مدافعان نظام پادشاهی مشروطه نیست، یا اتهام کارشکنی به ایراندوستان در امر «ائتلاف» هیچ جنبهای از حقیقت ندارد، هیچ ایرانی میهندوستی نیز در جهت خُلف وعده و پیمان در پشتیبانی از پیکارگران دلاور ایران گام برنمیدارد، اگر میگوید؛ ما با کسانی که ملت ایران را به رسمیت نمیشناسند، و براساس مبانی حزبی و گروهی خود از امروز «حق» جدایی و اخلال در امنیت مرزهای ایران را برای خویش رزرو کردهاند، اتحاد نمیکنیم. در اینجا نه پای برخورد احساسی در میان است و نه خلف وعدهای درکار، نه از روی تندخوییست و نه دالِ بر تمامیتخواهی. البته اگر مسئله بر سر دفاع از تمامیت ارضی ایران و تمامیت و یکپارچگی حاکمیت ملت ایران باشد، بدیهیست که در حال حاضر هیچ نیرویی، به «تمامیتخواهیِ» طرفداران نظام پادشاهی مشروطه نیست. اما «تمامیتخواهی» در حوزۀ سیاست و ائتلاف، تنها اتهامی علیه ایراندوستان است، که همچون لالایی خواب و زمزمۀ غفلت، از سوی اهل تاکتیکهای «هوشمندانه» و اهل «اتحادهای» مزورانه است، که به خیال خود، برای بستن برخی چشمها، و به قصدِ به انزوا راندن نیروهای بیداری، ترنم میکنند، تا اصل مسئله، یعنی جدال میانِ اصول و مبانی تجزیهطلبی از یکسو و اصول و مبانی ایراندوستی از سوی دیگر را گم کنند.
به عنوان نمونه؛ وقتی عبدالله مهتدی، برای نامیدن مبارزات کنونی، از بکارگیری فَرنام ِ«انقلاب ملی»، «رستاخیز ملی»، «پیکار ملی» و… سرباز میزند و بجای همۀ آن عناوین، عنوان ناروشنی مانند «انقلاب ژینا» یا «انقلاب فراگیر» را مینشاند، باید دانست که نه سهل و سهوی در کار اوست و نه گیج و کنگی در فهم معنایش. مشکل او در اصل تعارضیست که میان معنا و معیار ملی با مبانی و اصول حزبی وی وجود دارد. او خوب میداند که «مفهوم ملی» در اینجا پرتعین است و «انقلاب» کنونی در حقیقت «فره» معنایی خود را از همان مفهوم «ملی» میستاند. مهتدی میداند و طرفداران پادشاهی مشروطه نیز خوب میدانند که؛ در عنوان «انقلاب ملی»، مسئلۀ مهتدی، با بخش نخستِ عنوان یعنی «انقلاب» یا «پیکار» نیست که نه او، به عنوان یک انقلابی امروز و سابق، با آن مشکلی دارد و نه مبانی و مرام حزبیاش، که پیکار برای کسب قدرت و پیشبرد اهداف سیاسی، به روش مسلحانه، را نیز مجاز میداند. برای یک نیروی مسلح، «انقلاب» همچون یک جرعه آب برای نوشیدن و رفع عطش است. پس در اینجا آنچه مخلِ نظام فکری انقلابیگری مبتنی بر هدف «ملتسازی» بر پایۀ ایدئولوژی قومگراییست، همان مفهوم «ملی»ست که خود را در این چند دهه مبارزۀ سراسری مردم ایران، به صورت هدفِ استقرار دوبارۀ مکانیسمهای تضمین بقا و قوامِ ملت یگانۀ ایران و احیای اراده و حاکمیت ملت و تأمین حقوق فردی و شهروندی آحاد این ملت، به انضمام پاسداری از مرزهای کشور، به عنوان مأوا و زمینِ بود ـ و ـ باشِ این ملت، به مثابۀ «امر ملی»، پیگرفته شده است. یعنی؛ ایستادگی و مباره در راه احیا و استقرار همان اموری که چند دهۀ پیش، در اثر غفلت و خوابگردی اکثریت این ملت، به رهبری و هدایت دشمنانۀ اقلیتی از به اصطلاح «بهترین گلهای سرسبد» جامعه، یعنی «روشنفکری تاریکاندیش»، از راه انقلابی با اهداف نکبتبار ضدملی، به خطر افتاده و یا بهکل از دست رفته است. لذا به همین اعتبار است که «انقلابِ» کنونی فرنام «انقلاب ملی» را دریافته است.
بنابراین مهتدی هم میداند که واژۀ «ملی» در اینجا یک واژۀ انضمامی و یک پسوند ساده نیست، بلکه مأواییست پُر و پیمان، یا به قول متداول امروز مفهومیست «آبستن»، که از بخت بلندِ همین ملت، هواداران پادشاهی مشروطه امروز، از سرِ آگاهی ملی، در دفاع گسترده از آن میکوشند. و دفاع آنان و سخنگویانشان، که با چهرههای علنی و با نام و نشان در میدان جدال فکری و دفاع از مبانی ایراندوستی ایستادهاند، کاملاً از سر خویشتنداری، شکیبایی، متانت و ادبِ شایستۀ ایرانی و مبتنیست بر عهد و پیمانی تاریخی با این ملت. تندخویی و از خود بیرون شدنی هم در کار نیست. آنها در دفاعیههایشان در پایبندی به ایران نه افراط و تندروی کردهاند و نه نیاز به تندی دارند. زیرا همه این کنشهای نالازم و ناشایست، نسبتی با دستهای تهی از دانش و آگاهی دارد. کسی تندخویی میکند که حرفی برای گفتن نداشته باشد. دست نسلهای تازۀ هوادار پادشاهی مشروطه پر است. چهار دهه تجربۀ تلخ و روزمرۀ رو ـ در ـ رو، با افکار و سیاستهای ارتجاعی، چهار دهه روح و روان در خلجان و نظارهگر نکبتی که به نام سیاست بر کشور و ملتشان تحمیل شده است، چهاردهه همآوردی و نبرد روشنرایانه با الگوی تباهی روشنفکری انقلاب ۵۷، چهاردهه دلمشغولی هراسآور از بقای ایران، چهار دهه افشاندن و پروراندن بذر آگاهیهای تاریخی، چهار دهه پرسش و کاوش در «حافظه» و در «خاطرۀ» تاریخی این ملت، آنان را در اندیشۀ ایران ورزیده ساخته است و گامهای مداوم در راه پیکار برای آزادی، برای حقوق بیتبعیض و برای پویش خوشبختی خود و میهن خویش آنان را تنآور نموده است. آنها برهان و استدلالهای خود را از اعماق تاریخ این ملت، از فرهنگ ملی، روح ملی، خاطرۀ ملی، حافظۀ ملی، تاریخ ملی، و معیارهای تشخیص «امرملی» در انطباق و پیوند با الزامات و ضرورتهای دوران جدید، عرضه میکنند. پایبندی آنان و پشتیبانشان مجموعهایست که در اختصار معنایی ذیل مفهوم «آگاهی ملی» قرار دارد، که بارقهای از آن به قلم دکتر جواد طباطبایی چنین تدوین یافته است:
«ایرانزمین سرزمین همۀ “ایرانیان” است. “ایرانیان” نام عام همۀ “ما” یعنی مردمانی است که بهطور تاریخی، از کهنترین روزگاران، در آن سکونت گزیده و تقدیر تاریخی آن سرزمین و تقدیر تاریخی خود را رقم زدهاند. این “ما” هیچ قیدی و تخصیصی ندارد و هیچ قیدی و تخصیصی نباید به هیچ نامی و به هیچ بهانهای برآن وارد شود. این “ما” بر همۀ مردم ایران شمول عام دارد و هیچ ایرانی را نمیتوان به هیچ نام و به هیچ بهانهای از شمول عام آن خارج کرد. این “ما” فرآوردۀ وحدت کلمۀ سیاسی نیست، به طور تاریخی نیز چنین نبوده است، بلکه، مانند خود ایرانزمین، به طور خودجوش، وحدتی در کثرت است. این “ما” کثرت همۀ ایرانیانی است که از هزارههای پیشین، در زمانهایی و از مکانهای گوناگون، مهاجرت کرده و این سرزمین بزرگ را برای سکونت خود برگزیدهاند، سهمی در نیک و بد آن دارند و تاریخ، تمدن و فرهنگ آن را آفریدهاند… همۀ ایرانیانی که از کهنترین روزگاران تا کنون در بخشهایی از ایرانزمین ساکن شدهاند، در گذر تاریخ، به “ملت” در معنای دقیق و جدید آن تبدیل شدهاند. تبدیل ایرانیان به یک “ملت” به لحاظ تاریخی، بسیار زود ممکن شده است.»
و تا چشم هنوز کار میکند، از میان نخواهد رفت. البته برپایۀ مبانی و اصول حزبی، مهتدی و سایر تجزیهطلبان، چنین تدوینی از تاریخ ملی ایران و چشمانداز بقای ملت آن را در برابر اهداف خود میبینند. و خوب میدانند؛ آگاهی ملیِ نشأت گرفته از این تاریخ ملی، در حقیقت آن ملاک سنجشی را خواهد ساخت که حجت کلاشی در آن مصاحبه به درستی بر ضرورت وجودی آن برای تکوین ارادۀ پایداری در برابر منویات تجزیهطلبانه تأکید نمود. مهتدی نیز میداند که آن ارادۀ پایداریِ برخاسته از آگاهی ملی تنها سلاح ایراندوستان است و چنان برنده است که نیاز به تندی دیگری ندارد. آنچه نیاز دارد تعمیق و گسترۀ هرچه بیشتر آن در میان ایرانیانیست که پا به میدان سیاست میگذارند.