نوروز برای ما ایرانیان تنها یک جشن نیست، فرزند فرهنگ ماست، فرزندی که در کشاکشِ بی رحمِ هزاره ها و از پسِ تازیانه های جانکاهِ زمان، ماند تا مامِ میهن بماند و سپندِ همیشه جاودان باشد.
برای ما، فرهنگ ایران و دردانهاش، نوروز، معشوقه ایست که هردم دلبری میکند تا دمی دست از شبِ گیسوانش فرونهلیم ولی چه کنیم که مجالِ سخن، عشق بازی با نوروز نیست و اندکی، دیگر است.
هنگامیکه سنتها و آیینهایِ ایرانی از نظرگهِ تاثیرگذاری بر فرهنگ عربی و دستگاه خلافت را برمیرسیم، به یک نام ورجاوند* برمی خوریم و آن نوروز است.
*(ورجاوند= بشکوه و با شکوه، ارجمند)
نوروز که پیش از آمدنِ اسلام به ایران، یکی از جشن های گاهنبار، با مایه های اسطوره ای و دینی به شمار می رفت با آمدنِ اسلام، رنگِ دینی خود را هرچه بیشتر فروهشت و رختِ ملی پوشید تا یکی از عوامل پایداری و پیوستگیِ تاریخِ ایران باشد.
تداوم فرهنگ نوروزی در پیچ و خمهای تحولات تاریخی در دوره اسلامی به عوامل گوناگونِ فرهنگی، اقتصادی و سیاسی مربوط بود. نوروزِ پیروز، به یاریِ پیام هایِ زایندگی و توانمندیهای ذاتی ای که در خود داشت، و نیز به خاطرِ برخاستن از فرهنگ کهن ایران و برخورداری از حمایت توده مردم، توانست در فرهنگ همگانیِ جامعه ایران به حیات خود ادامه دهد و انیرانیان را در حوزه فرهنگ به شکست دهد و به پذیرشِ خود وادار کند؛ بگونه ای که به دربار امویان و بویژه عباسیان راه یافت.
آیینی که با فروپاشیِ ساسانیان، نزدیک به دویست سال تنها در میان توده های مردم ایران جریان داشت دوباره به سطح ویژگان درباری راه یافت؛ و از ادیبان و نویسندگان گرفته تا شاعران، لب به ستایشِ این دردانه ی فرهنگ ایران گشودند؛ و دستگاهِ سلطه ی اموی و عباسی به دلایلِ فرهنگی و اقتصادی و مالیاتی، آن را در دربار خود پذیرفت و با این پذیرش، راهِ ورود نوروز به ادب عربی، فراهم گشت.
البته نباید چنین گمان کرد که این پذیرش از سوی دستگاهِ سلطه، به سادگی برآورده شد؛ برهانم در گفتِ این سخن از آنجاست که پس از فروپاشیِ حکومت ملی ایران و نبودِ دولت و دستگاهِ ملی که پشتیبانِ زایش هایِ ادبیِ ایران باشد، در حوزه ی فرهنگ و نگارشِ زبانی، زبانهای ایرانی(پهلوی، دری و گویشهای بومی ایرانی) چنان از رونق افتادند که باید سه سده یعنی تا سال ۲۶۵ هجری، منتظر می ماندیم تا چشم مان به رخسارِ شعر فارسیِ محمد بن وصیف سیستانی در دربار رادکِ ماهان(یعقوب لیث) روشن شود.
در حوزه ی فرهنگ نیز، فضای نیم قدسیِ عربی، چنان عرصه را بر فرهنگ ایرانی، تنگ کرده بود که حتی دانشورانِ ایرانی چون ابوریحان بیرونی و بدیع الزمان همدانی نیز به خوارداشتِ فرهنگ خودی دست می زدند که اکنون، خواندنِ تاریخ آن روزها، دلِ هر ایرانی میهن دوستی را به درد می آورد؛ برای نمونه آنجا که بدیع الزمان، نابخردانه، جشن های سده و نوروز و مهرگان و برگزارکنندگانشان را دوزخی می نامد:
«این است عیدِ سده، این است گمراهیِ بزرگ، ایشان آتشی بر می افروزند که وعده گاه شان است. آتش در این جهان، جشن شان است و خداوند در آن جهان به درون همان آتش بازشان میگرداند. جشن آتش افروزان، جشن دروغ و بهتان است؛ شعار آتش، شعار شرک است؛ خداوند به سده هیچ توان و اعتباری نبخشیده و هیچ نوروز و مهرگانی را شرافت نداده است بلکه به سبب بیزاری ای که از دین های عجمان و کینه ای که بر آتش های ایشان داشت شمشیرهای تازیان را بر سرشان فرو بارید نیز چون کارهای ایشان را خوش نمی داشت سرزمین ها و شهرها و داراییهای ایشان را به شما تازیان به میراث داد»(ثعالبی، یتیمه الدهر، ۴/۲۴۹)
این دشمنی با فرهنگ و آیینها و زبانهای ایرانی در سده چهارم و پنجم هجری، بیشتر به چشم میآید یعنی درست زمانیکه شعر و نثر پارسی، همچون موجودی پرآزرم و بیمناک، پرده ی ستبر و قدسیِ عربی را می درد تا سربرآورد و دم زند و بالِ پرواز فرهنگش شود.
آهسته اما پیوسته فرهنگ و زبان کهن ایران، به یاریِ مایه های دیرین خود، فرهنگ و زبانِ به مددِ قرآن، مقدس عربی را به پس می راند و بار دیگر شاخصه های فرهنگیِ خود همچون نوروز و مهرگان و سده و … را برمی کشد.
خاطره جمعیِ آیین های بزرگ ایرانی، نوروز و مهرگان و سده؛ بعنوانِ بخشی های برجسته ی فرهنگ فلات ایران همین که به دستگاه خلیفگان رخنه کردند؛ رسمیت یافتند و تقریباً در سراسر قلمرو اسلام معمول گشتند ولی تردیدی نیست که هیچ نوروز و مهرگانی از یاد فریدون و جمشید و ایرانشهر تهی نبوده است؛ این خاطره از چارچوب اسطوره، فرو آمد، در حوزه تاریخ با ساسانیان پیوند خورد و سپس با اسلام در می آمیخت و جامه مسلمانی به تن کرد.
اینکه جشن نوروز چگونه میان تازیان گسترش یافت را درست نمی دانیم؛ برای نمونه دو روایت داریم یکی از بیرونی و دیگری از جاحظ، که هر دو روایت نسبتاً کهن اند ولی جالب اینجاست که درون مایه هر دو روایت یک چیز است که یک بار به پیامبر نسبت داده شده و دیگربار به حضرت علی؛ در الآثار الباقیه عن القرون الخالیه از ابوریحان بیرونی چنین آمده که گروهی در مدینه حضرت پیامبر را به جشن خود دعوت می کنند و در آنجا به حضرت حلوا و شیرینی که پخته بودند را تعارف می کنند، چون حضرت از ایشان می پرسد این شیرینی به چه مناسبت است آنها پاسخ میدهند شیرینی نوروز است.(بیرونی: ۲۶۵)
همین روایت را با اندکی تفاوت درباره حضرت علی نیز میبینیم:
گروهی از دهقانان ایرانی برای امام علی، جام هایی از حلوا بردند؛ حضرت فرمود اینها چیست؟ گفتند به مناسبت نوروز است.
پس امام فرمود:
نَورِزُوا لَنَا فی کُلِّ یوم انِ استطعتُم:
اگر توانستید هر روز برای ما بنوروزید.
(جاحظ: ۲۳۶)
(ابن ابی الحدید: ۱۱/۲۴۸)
در روایت های متاخرتر نیز بنابه گفته امام صادق فضائل بیشماری برای نوروز نقل کرده اند برای نمونه: در آن روز خداوند از جان های بندگان پیمان گرفت که او را به یگانگی بپرستند … در همین روز بود که کشتی نوح بر کوه جودی نشست… و حضرت پیامبر امام علی را به جانشینی خود برگزید.
(ن.ک.: اقبال، مجموعه مقالات، تهران، ۱۳۷۸، ۲/۵۰۲ و النوروز فی مصادر الفقه الحدیث، نشر مرکز المعجم الفقهی، قم، بیتا.
نیز به روایت آلوسی در بلوغ الارب، ۱/۳۸۷ و قلقشندی در صبح الاعشی۲ /۴۲۰)
هرچند این روایت ها از نظرِ درون مایه، صحنه تاریخی، و چگونگی روایت، به هیچ وجه قابل تکیه نیستند اما نفس عمل یعنی برساختن روایت و نسبت دادن آن به مقدسانِ آن هم در سده ی سوم هجری، خود پدیدهای بسیار جالب توجه است، که اشارت دارد به فراهم آوردنِ فضای قدسی برای زبان و فرهنگ فارسی تا بتواند در برابرِ قدسیتِ عربی قد برافرازد.
نفوذ نوروز در شبه جزیره عربستان پیشا اسلامی:
شاهنشاهی ساسانی در راستای برآوردن اهداف سیاسی و اقتصادیِ خود، حضور پر رنگی در بخش هایی از شبه جزیره عربستان داشته مانند یمن، بحرین یا در حیره در جنوب عراق که حکومت دست نشانده ای از خود اعراب به نام لخمیان را در آنجا نهاده بود تا هم مرز ایرانشهر را از گزند اعراب بیابان نشین پاسداری کنند و هم از مداخلات اعراب غسانی طرفدار روم، جلوگیری.
همه اینها باعث می شد که فرهنگ ایرانی خواه ناخواه در میان بخش هایی از اعراب رواج یابد، از زبان گرفته، تا موسیقی و آیین ها و جشن ها تا دین و سپاهیگری و امور نظامی و تشکیلات سازمانی و دیوانی.
ابومنصور جوالیقی در کتابش با نامِ المعرب من الکلام الاعجمی علی حروف المعجم، آورده است که جریر، شاعر عصر امویان و از اصحاب نقائض، اخطل مسیحی تبار را بخاطرِ اینکه قبیله اش تغلب به خسروان ایران، گزیتِ نوروزی می داده اند نکوهش کرده و خوار داشته است، در دو بیت زیر نام نوروز را می بینید:
عَجِبتُ لِفَخرِ التغلبی وتغلب
تودِّی جزی النیروز خضعا رقابُها
اَیَفخَرُ عبدُ امه تغلبیه
قد اخضرَّ من اکل الخنانیصِ نابُها
(جوالیقی: ۳۴۰)
ترجمه: درشگفتم از اینکه یک تغلبی به خود ببالد درحالیکه قبیله تغلب گزیت نوروزی را با گردن هایی فروافتاده می پرداخته است.
آیا بنده یک کنیز تغلبی که دندان نیشش از خوردن گوشت بچه خوک(اشاره به ترسا بودن اخطل و هجو ترسا بودنش) رنگین شده، می تواند به خود ببالد؟
ابوریحان بیرونی نیز روایت دیگری را نقل می کند:
پیامبر زمانی که وارد شهر یثرب یا همان مدینه النبی شد مردمان شهر دو روز را جشن می گرفتند، پیامبر از آنان پرسید این دو روز چیست(ما هذانِ الیومانِ؟) این دو روز چیست؟
آنها پاسخ دادند ما این دو روز را در دوره جاهلیت جشن می گرفتیم. پس پیامبر فرمود: قد ابدلکم اللهُ بهما( نوروز و مهرگان) خیراً منهما، یوم الاضحی ویوم الفطر.(بیرونی: ۳۶۶)
ترجمه: خداوند به جای آن دو روز(مهرگان و نوروز) بهتر از آندو را جایگزین کرده است عید قربان و عید فطر.
نوروز در زمان خلیفگان راشدین:
در زمان خلیفه گان راشدین، روی خوشی به نوروز نشان داده نشد، نه تنها به نوروز بلکه در مورد بسیاری از شاخصه های فرهنگی ایران. نقل است که عمر گفته است: ای کاش میان ما و ایرانیان کوهی از آتش فاصله می بود.
او در پذیرش ایرانیان و سنت های شان بسیار با احتیاط رفتار می کرد. بیرون کردن ایرانیان از شهر مدینه، کنار گذاشتن سکه های رایج ایرانی و تصمیم به ضرب سکه بر روی پوست شتر، رد پیشنهاد قرار دادن تاریخ شاهنشاهی ایران به عنوان مبدا تاریخ اعراب، و همچنین تلاش وی در دور نگه داشتن اعراب از ایرانیان و ساختن شهر پادگانی کوفه برای آنان، بیانگر ترس وی از فرو افتادن در دامانِ فرهنگ ایران بود.( بلاذری: ۳۷۹)
(جرجی زیدان: ۴/۶۷۰)
بنابراین از خلیفه دوم عمر و یا هیچ یک از خلیفگان راشدین گزارش نشده است که نوروز را گرامی بدارند یا پیشکش هایش را بپذیرند؛ برعکسِ آنچه در دوران امویان به خاطر منافع مادی و مال اندوزی باب شد.
پس از شکست امویان بدست نیروهایِ ایرانی یا همان سیاه جامگان ابومسلم درسال ۱۳۳ هجری، رفته رفته، پایتخت حکومت اسلامی از دمشق به بغداد منتقل شد همان جایی که در واقع پایتخت خسروانِ ایران بود؛ برآیند این انتقال، این بود که زیرساختهای فرهنگیِ خلافت عباسی یکسره به دست دبیران و وزیرانی افتاد که ریشه در فرهنگ ساسانی داشتند، بدین شیوه فرهنگ کهن در جامه ای نو، باز رخ نمود و بسیاری از شاخصه های فرهنگی ایران ، فرصت بروز یافتند که از جمله آنها نوروز و مهرگان بود، این دو آیین سترگ که برای دیر زمانی در حکومت اموی، چهره در نقاب کشیده بودند و تنها در سطح توده مردم جریان داشتند؛ با برآمدن دولت عباسی که از آبشخور حکومتداری ساسانی سیراب می شد؛ بار دیگر جان گرفتند و از سطح توده مردم به سطح مقامات و درباریان و وزیران قد کشیدند، برای نمونه مهیار دیلمی شاعر ایرانی تبار و زرتشتی دربار عباسی در ستایش یکی از وزیران، به مناسبت فرا رسیدن نوروز چنین سروده است:
وَاطلُع علی النیروز شمساً اذا
سَاقَ الغروبُ الشمسَ لم تغرب
یوم من الفرس اتی وافداً
فقالت العربُ له: قَرِّبِ
(مهیار، ۱/۱۰۳)
ترجمه: بر فرازِ نوروز، خورشیدی را برخیزان که خاموش نگردد خورشیدی دیگرگونه که چون آفتاب غروب نمی کند.
این نوروز، روز پارسیان است که پیشتازانه آمد، پس تازیان بدو گفتند: زود آ.
از عوامل پایداری نوروز در دستگاه خلافت:
۱)گردآوری خراج بر اساس گاهشماری ایرانی
۲)پیشکشی ها
اینکه خلیفگان، بویژه خلیفگان عباسی به نوروز بهای بسیار دادند، جدای از بارِ فرهنگی نوروز، ناشی از جنبه های اقتصادی و گاهشماری نوروز برای تعیین خراج و مالیات نیز می شد.
۱)عملکرد دیوانهای مالی در امور خراج همچنان بر گاهشماری ایرانی استوار بود؛ چون گرد آوری خراج و مالیات ها در پایان سال زراعی و مالی یعنی هنگام نوروز انجام می پذیرفت؛ دیگرگونی در زمان گردآوری خراج ها و مالیات ها از توان تازیان بیرون بود از این رو؛ بر اساس همان ساختار مالیاتیِ گذشته پیش می رفتند و سپس نوروز را پاس می داشتند.
(محمدی ملایری: ۱/۱۴)
۲) پیشکشی در فرهنگ اسلامی هماره دارای اهمیت بوده، که البته شاید بخشی از آن از سرِ مال دوستی باشد برای نمونه معاویه بن ابی سفیان، پیشکش های نوروزی و هدایای مهرگان را خوش می داشت و آنها را جزءِ دارایی های شخصی خودش می دانست؛ پس از وی نیز خلیفگان بنی امیه مگر عمربن عبدالعزیز که از شیوه رفتار عمر بن خطاب پیروی می کرد، همگی پیشکش هایِ نوروزی را بعنوان خراج از مردم دریافت می کردند.
(ابوبکر الصولی: ۲۱۹)
انگیزه های مادی و سود جویی از راه دریافت پیشکشهای نوروزی، یکی از عواملی بود که خلیفگان دوست یا دشمنِ نوروز را بر آن می داشت تا نوروز را پاس بدارند. از رهگذرِ همین پیشکشی ها بود که شاعران بمناسبتِ شادباشِ نوروزی در ستایش خلیفگان شعر می سرودند و نوروزیه ها از همینجا به ادب عربی درآمده و بخش مهمی از آن گشتند.
استاد غلامحسین صدیقی در برگه نود و هشتم کتابش، جنبش های دینی ایرانی چنین می آورد که نخستین کسیکه در اسلام، پیشکش هایِ نوروزی و مهرگانی را مرسوم کرد، حجاج بن یوسف بود، برپاییِ نوروز در دوره ی امویان، جنبه ی مالی داشته و نوعی مالیات گیری به شمار می آمده است.
منصور عباسی، نوروز را بصورت رسمی برقرار کرد.(اینوسترانتزف:۹۰)
در زمان هارون الرشید، خاندان ایرانی برمکیان کوشیدند زمان نوروز را بسامان کنند
( الآثار الباقیه عن القرون الخالیه، بیرونی: ۳۸)
ولی مهمترین سند اگر جعلی نباشد به سده سوم هجری بر میگردد آنجا که جاحظ در کتاب المحاسن و الاضداد خود در قطعه نسبتا مفصلی بسیاری از افسانه ها و آیین های نوروزی و مهرگانی را به تفصیل گزارش کرده و اطلاعات گرانبهایی به دست می دهد.
در آن جا آمده است که ترانه های ایرانی مانند آفرین، خسروانی، ماذارستانی، فهلبذ، در زمان خسرو پرویز بیش از هر وقت دیگری رواج داشته و این ترانه ها به منزله شعر در زبان عربی است.
(آذرتاش: ۲۸۶)
نوروز با آمدن اعراب و فروپاشی حکومت ساسانی، و ناآگاهی نسبت به کار کبیسه گری فراموش شده بود و زمانش اندک اندک واپس نشسته بود تا سرانجام به میان های زمستان افتاده بود و کار خراج گیری را سخت دستخوش آشوب کرده بود. متوکل عباسی در سال ۲۴۵ قمری در بسامان کردنش کوشید و نوروز را به هفدهم حزیران برابر با بیست و هشتم اردیبهشت باز آورد. (التفهیم، بیرونی: ۲۷۱)
از این رو بحتری، متوکل عباسی را بدینگونه در اشعار زیر ستود:
اِنَّ یومَ النیروز قد عاد العَ
هدَ الذی سَنَّهُ اردشیرُ
انتَ حَوَّلتَهُ الی الحاله الاو
لی وقَد کان حائرا یستدیرُ
فافتتحتَ الخراجَ فیه فَللاُ
مَه، فی ذاکَ مرفق مذکورُ
منهم الحمدُ والثناءُ ومنک العَ
دلُ فیهمُ والنَّائلُ المَشکورُ
ترجمه: هر آینه نوروز بازگشت به همان دیسی(شکل) و سنتی که اردشیر ساسانی نهاده بودش و این تو بودی که آن را به دیس نخستینش بازگرداندی در حالی که سرگردان شده بود. پس در آن، زمانِ درست خراج را برای مردم بازنمودی که در آن برای ایشان بهرمندی و سود است، از ایشان تو را ستایش و از تو برای ایشان دادورزی و نیکی.
ابوهلال عسکری در کتاب خود دیوان المعانی به سرآغاز تشریفات رسمی نوروز در خلافت عباسی اشاره کرده و می گوید نخستین کسی که شادباش گویی به مناسبت نوروز و مهرگان را در نامه نگاری ها آغازید احمد بن یوسف بود که سبدی زرین که در آن عودی هندی گذاشته شده بود را به مامون ارمغان داد. احمد بن یوسف این کار را یک سنت انگاشت و در آنجا چنین گفت:
هذا یوم جرت فیه العاده بالطاف العبیدِ للسَّاده.
ترجمه: این روزیست که در آن چنین بوده که بندگان به سروران مهر ورزند.
(بلوغ الاَرب فی معرفه احوال العرب، شکری آلوسی: ۳۵۰)
او بهنگام فرستادنِ پیشکشیاش، اشعاری را هم برای وی سرود که بیتی از آن را می آورم:
علی العبدِ حق فَهُوَ لا بُدَّ له
وان عَظُمَ المولی وجَلَّت فضائلُهُ
ترجمه: مهتر اگر چه بزرگ و گرانمایه و ثروتمند باشد بر بنده در مورد وی حقی است که باید بجا آورد.
حسن بن وهب جامی از زر که در آن ۱۰۰۰ مثقال طلا بود را به متوکل عباسی پیشکش کرد و در وصف وی سرود:
یا امامَ الهُدی سُعِدتَ مِنَ ال
دَهرِ بِرُکن مِنَ الاله عزیز
وَبِظِلّ مِنَ النَّعیمِ مَدید
وَ بحِرز من اللیالی حَریز
لا تَزَل الفَ حجه ومهرجان
انتَ تَقضی بهِ الی النیروزِ
( المحاسن والاضداد، عمروبن بحر جاحظ: ۲۸۲)
ترجمه: ای پیشوایِ هدایت، امید که در روزگار، به شوکتی خداداده، و به سایه ای فراخ از ناز و نعمت، و به پناهگاهی استوار از پیشامدهای زمانه بختوَر شوی و هزار ساله باشی وهزار مهرگان را ببینی و آنها را به نوروز رسانی.
در زمان عباسیان نوروز چندان رایج شده بود که درباره آیین هایش چندین کتاب نوشته شد اینک از آن کتابها پنج کتاب را میشناسیم که شوربختانه تنها نامشان باقی مانده است و در الفهرست ابن ندیم آمده است:
النوروز والمهرجان از علی بن هارون
الاشعار السائره فی النیروز والمهرجان از حمزه اصفهانی
کتاب الاعیاد وفضائل النیروز از صاحب بن عباد
کتاب الاعیاد والنواریز از علی بن مهدی کسروی
عله اعیاد الفرس از زادویه بن شاهویه
تنها کتابی که در این زمینه به جا مانده است کتاب فارسی نوروزنامه منسوب به خیام است که البته از کتابهای پیشین نامبرده متاخرتر است.
(آذرتاش: ۲۸۷)
تصویر بهار در اشعار نوروزیِ عربی:
همزمانیِ نوروز و فرا رسیدن بهار، برخی شاعران را برآن داشت که زیبایی بهار را در اشعاری به نام نوروزیه، بسرایند.
برخی از شاعران نیز بنیانگذاران نوروز، یعنی خسروان را در شعر خود ستایش می کردند.
از آن جمله می توان به شاعر ایرانی اهوازی ابونواس اشاره کرد:
النوکروزُ الکبارُ وجشنُ گاهنبار
یا در جای دیگری سروده است:
سَقَی اللهُ ظبیاً مُبدِی الغُنجِ فی الخطر
یَمیسُ کَغصنِ البانِ من رقه الخصر
یباکرنا النوروزُ فی غلَس الدُّجی
بنَور علی الأغصان کالأنجم الزُّهر
ترجمه: خدای، آفرین کناد بر آهوی پرکرشمه ای که از نازک کمری، همچون درخت بان می چمد و می خرامد.
در پایانِ شب، نوروز با شکوفههایی ستاره وش بر شاخساران، مژده دهنده روشنی صبح به ماست.(یُباکِرُنا: پگاهان بر ما درمی آید)
در آغاز چکامه ای دیگر، ابونواس چنین در وصف نوروز می سراید:
اَمَا تَری الَشَّمسَ حَلَّتِ الحَمَلا؟!
وَقامَ وزنُ الزمانِ واعتدَلا
وغَنَّتِ الطیرُ بعدَ عُجمتِها
واستوفتِ الخمرُ حولَها کَمُلا
وَاکتَسَبَ الارضَ مِن زَخارفها
وشیُ نبات تَخالُهُ حُلَلا
ترجمه:آیا نمی بینی خورشید را که بر برج حمل در آمده و اعتدال بهاری رخ داده است؟!
و اینکه پرندگان پس از گنگی شان دوباره آواز خواندند؟
و اینکه مِی، یکسالِ کامل و بوندک را پشت سرنهاده و اکنون جا افتاده است.
و زرِ گیاهان و گلهای رنگارنگ، زمین را نگارین کرده و آراسته بگونه ای که انواع گیاهان را گوهر می پنداری.
مهیار دیلمی که زرتشتی بود و سپس بوسیله ی دوست و استاد شریف الرضی، مسلمان شد، در بیت های زیر بنیانگذاران نوروز را می ستاید:
ابناءُ کسری نَشَرَت مَجدا
ما اَدرَجَت منهم اللیالی
بَنَوا علی العدلِ کُلَّ شیء
فَانتَخَبوهُ یومَ اعتدال
(مهیار: ۳/۴۷)
ترجمه: فرزندان خسروان ایران، ارج و شکوهی را گستراندند که شبگار و روزگار نیز نتوانست آن را درهم پیچید و از میان برد.
آنها همه چیز را بر اساس دادوری و قانون بنیان گذاشتند از همین روی بود که اعتدال بهاری را نیز برای زمان نوروز برگزیدند.
بحتری، که از بهترین شاعران توصیف گر عرب است درباره نوروز چنین سروده است:
أتاک الربیعُ الطلقُ یَختالُ ضاحکاً
من الحسن حتی کاد أن یتکلما
و قد نبه النوروز فی غلس الدجی
أوائلَ ورد کُنَّ بالأمس نوما
ترجمه: بهارِ گشاده روی، خرامان و خندان لب، تو را در رسیده است، و آنقدر زیبا جلوه نمود که گویا لب خندانش، سخن می گفت. نوروز در پایان تاریکی شب آمده که گلهای به خواب رفته دیروز را بیدار کند.
نوروز، حتی در شعر بزرگترین شاعر عرب یعنی «المتنبی» نیز راه یافته، آنجا که از کوفه زی ارّجان شیراز برای دیدارِ ابن عمید ابوالفضل محمد بن حسین، وزیرِ رکن الدوله دیلمی روانه می شود و در چند چکامه وی را می ستاید:
جاء نیروزنا و أنت مرادُه
وَوَرَت بالذی ارادَ زنادُهُ
نحن فی ارض فارس فی سرور
ذا الصباحُ الذی نری میلادُه
عظمته ممالکُ الفرس حتی
کلُّ أیامِ عامِهِ حُسَّادُهُ
ترجمه: نوروز فرارسید و با آمدنش تو را قصد کرده و به این خواستهاش که دیدن روی توست، دست یافت.
شادمانی ای که در آنیم در این پگاه زاده شده یعنی پگاهِ نوروز زیرا مردم بهم مژده می دهند و شادمانند.
نوروز، روزی است که سرزمین های ایرانی آن را بزرگ داشتهاند، به طوری که روزهای دیگر سال به نوروز، رشک میبرند.
شاعر بعدی ابن رومی است که چکامه ای را در ستایش جشن مهرگان به پسر طاهر ذوالیمینین یعنی عبیدالله بن طاهر پیشکش می کند که در آن از سازهای موسیقی ایرانی نام می برد:
وَقِیان کانَّها امهات
عاطفات،علی بنیها،حَوان
مُطفِلات؛وما حَمَلنَ جنینا
مُرضعات ولَسنَ ذاتَ لِبان
کُل طفل یُدعَی باسماء شتَّی
بینَ عُود ومِزهر وکِران
(اب شیخو: ۳/۱۲۷)
ترجمه: و چه بسا زنان زیبای رامشگری که همچون مادرانی مهربان به فرزندانشان توجه می کنند
آبستن اند و کودک اومند* ولی جنینی در شکم ندارند، شیردهانند ولی شیری ندارند( اشاره به این دارد که سازهایشان را چون کودکشان بر سینه می نهند)
هر کودکی، با نام های گوناگونی خوانده می شود: بربط، مزهر و سنج.
*(کودک اومند=بچه دار)
در یتیمه الدهر ثعالبی نیشاپوری که در سده چهارم نگاشته شده، شعرهای فراوانی درباره نوروز آمده که از آن جمله می توان به این شعر عبدالعزیز بن یوسف که در شادباش نوروز به خدمت عضو الدوله سروده است اشاره کنیم:
اِسعَد بِوافِد نَیروز تُقابِلُه
بالیُمن والعزّ والتایید والجذل
واستانفِ العیشَ مسرورا بِجِدَّتِهِ
فی ظلِّ عِزّ مدی الایام متصل
ترجمه: رسیدن نوروز خجسته بادا با میمنت شکوه و تایید خداوندگاری همراه باشد و همواره برقرار باشی و شاد.
زندگی خوش خود را در این سال نو از سر بگیر و پیوسته روزگارت را در سایه عزت بگذران.
برآیند بحث:
درآغاز دیدیم که آیینی های جشن و سرورفرهنگ ایران، بویژه نوروز، پس از یورش تازیان، چگونه دستخوش ناملایمات روزگار گشته، برای نزدیک به یکصد و چهل سال یعنی زمانِ پیروزی ابومسلم بر سپاهیانِ شامی خلیفه اموی، در لایه های فرازین قدرت کم رونق شده بوود و تنها نزد جمعیت پرشمار اما نامنظم توده های مردم، گرامی داشته میشد. اما این دو سده سکوت، سرانجام به یاری دو بالِ فرهنگ و خیزش های گاه نظاممند و گاه بینظام ایرانیان در هم شکسته شد. نوروز نخست در دیوار خلافت امویان رخنه کرد و سپس با توانِ هرچه بیشتر نفوذش را در دربار عباسیان ادامه داد، خلفیگان چون می دیدند که آیین های ایرانی بویژه نوروز، برای دستگاه و دولتشان، سودهای مادی و اقتصادی و سیاسی در بردارد (از جمله مبحث پیشکش های نوروزی و خراج گیری با تکیه بر گاهشماری ایرانی که نوروز در آن نقش مهمی بازی می کرد) کوشیدند تا با به جا آوردنِ نوروز و سنت هایش، اهداف اقتصادی و سیاسی خود را برآورند.
شاید بتوان گفت که چند نیرو کمک کردند تا نوروز دوباره جایگاه پر رونق گذشته خویش را به نوعی پیدا کند؛ یکی از آنها جنبش شعوبیه بود، دو دیگر تشیع بود که در واقع همپیمانان سیاسی ایرانیان در راه کسب قدرت و کنار زدن امویان و عباسیان بودند، سدیگر شمار فراوان مردمان سرزمینهای ایرانی نشین بود که این جشن را فرخنده و گرامی می دانستند و چهارم اهدافِ اقتصادی و مالی و سیاسی که خلیفه گان در پرتو انجام نوروز و سنت هایش میتوانستند بدانها دست یابند.
با گردهم آمدنِ دلایل بالا، نفوذ فرهنگی نوروز در دربارِ خلیفگان برآورده شد و بدنبالش فرهنگ ایرانی، دربار خلفاء را مسخر خود کرد؛ شاعران با ستایشِ بزرگان و شادباش به آنها به مناسبت فرا رسیدن نوروز، اشعار نوروزیه ی خود را با وصف بهارو توصیف مجالس پایکوبی دربار همراه می کردند و در این راه با رامشگران و موسیقی دانان، پیوندِ تنگاتنگی برقرار میساختند که خود در فرم و درون مایه، تاثیر بسزایی بر شعر عربی می گذاشت.
منابع:
الف) کتابها:
۱)آذرتاش، چالش میان فارسی و عربی، نشر نی، تهران، ۱۳۹۵.
۲)آلوسی، محمود شکری، بلوغ الارب فی معرفه احوال العرب، به کوشش بهجه الاثری، قاهره، ۱۳۴۲.
۳)اب شیخو، مجانی الحدیثه، به کوشش فواد افرام البستانی، نشر ذوی القربی، قم، ۱۳۸۱.
۴)ابونواس، دیوان، به کوشش ایلیا الحاوی، ، بیروت، دار الکتب البنانی، ۱۹۸۷.
۵)ابوهلال، دیوان المعانی، قاهره، ۱۹۸۴.
۶)اینسترانتزف کنستانتین، پژوهش هایی درباره ساسانیان، ترجمه کاظم کاظم زاده، تهران، ۱۳۵۱.
۷)بحتری، الدیوان، قاهره، ۱۹۶۳.
۸)بلاذری، فتوح البلدان، به کوشش رضوان محمد رضوان، قاهره، ۱۹۵۹.
۹)بیرونی ابوریحان، الآثار الباقیه عن القرون الخالیه، به کوشش پرویز ذکائی، تهران، ۱۳۸۰.
۱۰)همو، التفهیم لاوائل صتاعه التنجیم، به کوشش جلال الدین همائی، تهران، انجمن ملی آثار، ۱۳۵۱.
۱۱)تاریخ سیستان، گمنام، به کوشش ملک الشعرای بهار، تهران ۱۳۱۴.
۱۲)ثعالبی نیشاپوری، یتیمه الدهر، قاهره، ۱۹۳۴.
۱۳)جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه علی جوهر کلام، انتشارات امیرکبیر، چاپ دوم، ۱۳۴۱.
۱۴)الجوالیقی ابومنصور، المعرب من الکلام الاعجمی علی حروف المعجم، دار الکتب المصریه، القاهره، ۱۳۶۱ه.ق.
۱۵)صولی ابوبکر محمد بن یحیی، ادب الکتاب، مطبعه السلفیه، مصر،القاهره، ۱۳۴۱ ه.ق.
۱۶)عمروبن بحر جاحظ، المحاسن والاضداد، بیروت، دار احیاء العلوم ، ۱۴۰۶.
۲۰)قلقشندی، صبح الاعشی، قاهره، ۱۹۶۳.
۱۹)محمدی ملایری محمد، فرهنگ ایرانی… تهران، ۱۳۳۳.
۲۰)همو، تاریخ و فرهنگ ایران، تهران، انتشارات یزدان، ۱۳۷۲.
۲۱)همو، الترجمه والنقل عن الفارسیه، کتب التاج والآیین، بیروت ۱۹۶۴.
۲۲)محمد بن خلف تبریزی، برهان قاطع، به کوشش محمد معین، تهران، ۱۳۵۷.
۲۳)مهیار الدیلمی، دیوان المهیار، دارالکتب المصریه، الطبعه الاولی، ۱۳۴۴ ه.ق.
۲۴) یاقوت، معجم البلدان، افست تهران، ۱۹۶۵.
ب)مقالات:
۱) تقی زاده، مقالات، زیر نظر ایرج افشار، تهران ۱۳۴۹.
۲) مقدسی امین، عوامل پایداری نوروز، دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، ۱۳۸۵، سال پنجاه و هفتم، شماره ۱.
۳) میرزا محمد علیرضا، النوروز فی الادب العربی، مجله آفاق الحضاره الاسلامیه، صفر ۱۴۲۷.
۴) قهری محمد، النیروز عبر التاریخ وفی الادب العربی، مجله الدراسات الادبیه، ربیع ۱۹۶۰، السنه الثانیه، العدد۱.
۵) محمدی ملایری محمد، المترجمون والنقله عن الفارسیه الی العربیه فی القرون الاسلامیه الاولی، الخریف ۱۹۶۵، السنه السابعه.