امیر آقاجانی: دکتر طباطبایی در بخش پانزدهم نوشتار مهم «دل ایرانشهر» اشاره میکند که مفهوم پیچیدۀ ملیت ایرانی با مقدمات دیانت ایدئولوژیکی که بر وضعیتهای سیاه و سفید و «یا این، یا آن» استوار است، فهمیده نمیشود. در واقع دیانت ایدئولوژیکی در ذات خود تبدیل به «مانعی معرفتی برای فهم ملیت ایرانی» شده است، زیرا ملیت ایرانی برخلاف دیانت ایدئولوژیکی، امری فرهنگی است که «اولاً و بالذات سیاسی نیست، و بر پایۀ فرهنگ فراگیر ایرانی تکوین یافته است» و اتفاقاً این تکوین ملیت ایرانی مبتنی بر وحدتِ کثرتهای آن بوده است. همچنین در بخش هفدهم ادامه میدهد که اساساً، با ایدئولوژیکی کردن دیانت و قرار دادن آن بیرون از فرهنگ فراگیر ایرانشهری، مفهوم ملیت ایرانی و وضع متفاوت تحول آن به طور تاریخی، مورد بیاعتنایی قرار گرفته و حاکمیت با تلقی غیرملی و با بنیانهای نظری و اهدافی نامتناسب با واقعیات ایران و شرایط ملیت ایرانی در حال ادارۀ کشور است، که با تداوم این شرایط باید شاهد بحرانهای جدی برای ملت و کشور ایران بود. همچین ایشان در بخش هجدهم اشاره میکنند که «سیاستگذاریهای حکومت در دهههای اخیر که در بیاعتنایی به ویژگیهای ایران تاریخی است، موجب شده است که چنان که باید نتواند تصوری از الزامات منافع ملی داشته باشد».
باید توجه داشت الزامات منافع ملی یعنی آنکه مقدماتی لازم است فراهم آید تا منافع ملی تأمین شود. این مقدمات در فهم تحول تاریخی ملیت ایرانی و در فهم صحیح فرهنگ فراگیر ایرانی و کارکرد آن نهفته است. در واقع، تصور درست از الزامات منافع ملی داشتن، منوط است به توجه به ویژگیهای ایران تاریخی که مبنایی فرهنگی دارد –و نه مبتنی بر یک دیانت ایدئولوژیکی-، و این یعنی توجه به فرهنگ فراگیر ایرانشهری به عنوان رکن اصلی ملیت ایرانی.
از همین رو، برای آنکه رابطۀ نیروها در منطقه به نحوی تغییر کند که در جهت منافع ملی ما باشد، نیاز داریم که به جای دیانت –آن هم دیانت ایدئولوژیکی شده- بر پارادایم ملیت ایرانی که پشتوانۀ آن عبارت است از فرهنگ فراگیر ایرانشهری متمرکز شویم، و این به معنای یک شیفت پارادایم در بالاترین سطح حاکمیت است. برای تغییر این وضعیت تهدیدکننده، «وضع کنونی و آرایش کنونی نیروها در منطقه ایجاب میکند که استراتژی نوینی بر پایۀ مصالح تاریخی ایران بزرگ فرهنگی تدوین شود». اما این استراتژی مبتنی بر مصالح تاریخی ایران بزرگ فرهنگی چیست؟ این استراتژی عبارت است از تغییر پارادایم از دیانت به ملیت، ایستادن بر بنیان فرهنگ فراگیر ایرانشهری و پتانسیلهای آن، و صدور این فرهنگ فراگیر از سرزمین مادر -یعنی ایران به عنوان دل ایرانشهر- به سایر سرزمینهای ایرانشهری. این استراتژی همان توجه به ملیت ایرانی و منافع آن است و توجه به محوریت فرهنگ فراگیر ایرانشهری برای تجدید پیوندهای دیرینۀ ایرانشهری با سرزمینهای حوزۀ ایران بزرگ فرهنگی.
برای آنکه از دیانت و منافع جهان اسلام و آرمان فلسطین به پارادایم ملیت ایرانی و منافع ملی و آرمان تداوم ایران با تجدید پیوندهای دیرینۀ ایرانشهری بر محور فرهنگ فراگیر ایرانشهری شیفت کنیم، و زاویۀ نگاه، و در نتیجه، نگرش و رویهها و سیاستگذاریها تغییر کند، باید تغییر در معرفتشناسی رخ دهد، یعنی «کوچ از یک جای ایستادن به جای دیگر» نتیجۀ تغییر در اصول معرفتشناسی است، یعنی باید با اصول معرفتی دیگر و در چارچوب معرفتشناسی دیگری به شناخت ایران پرداخت تا موانع معرفتی را از میان برداشت. این همان چیزی است که دکتر طباطبایی دارد میگوید و نظریۀ او در واقع فراهمسازی یک اصول شناخت جدید برای ایران است تا تغییر پارادایم و در نتیجه تغییر در نگرش و رویهها و نحوۀ حل آسیبها و مشکلات داخلی و خارجی ایران رخ دهد.
دکتر طباطبایی برای اینکه بتواند اپیستمولوژی جدیدی پیرامون شناخت ایران ایجاد کند، نخست میبایست آن را پرابلماتیزه میکرد. او ایران را در جایگاه مشکل یا مسألۀ ایران قرار داد تا ابژۀ معرفت و دلیل تغییر در اصول شناخت و لزوم وجودی دستگاه معرفتشناسی جدید باشد. نخست باید با تکیه بر مواد و واقعیات تاریخی خود ایران، وضع متفاوت تحول آن به طور تاریخی را نشان میداد و ثابت میکرد که ایران امری خلافآمد است که نیاز به دستگاه معرفتشناسی جدیدی دارد. با بررسی ایران و واقعیات و سرشت آن، به ضرورت، آن معرفتشناسی جدید نیز آشکار یا تعریف میشد. و در نتیجه، بسترهای تغییر پارادایم نیز فراهم میشد.
باید اضافه کرد که مشکل یا Problem آن چیزی است که واحد اولیۀ تحلیل است، ابژۀ اولیۀ معرفت است و معرفتشناسی خاصی را میطلبد برای فهم سرشت و ماهیت آن، و این سرشت و ماهیت، سپس، در قالب یک نظریه صورتبندی میشود. و آنگاه، بر اساس این نظریه، که همچون یک لنز است، به پرابلم و آسیبهایش نگریسته میشود تا مفهومپردازی شوند جهت ارائۀ راهبردها و راهحلها. وقتی در علم به مفهوم پرابلم اشاره میکنیم، باید چندین ویژگی را مد نظر قرار دهیم: یک پرابلم، انتزاعی و ایدئولوژیکی نیست بلکه امری است حقیقی و واقعی و قابل لمس که دارای وجوه و ابعاد مختلفی است، یعنی یک مفهوم و مقولۀ پیچیده اما با تعریفی عملیاتی و دارای وجوه متکثر مستقل اما به هم پیوسته است؛ منظور آنست که از یک جنبه نمیتوان به آن ورود کرد، چرا که ابعاد مختلفی دارد، تحولات مختلفی داشته است، مسائل مختلفی دارد که نمیتوان آن را با امکانات تبیینی غالبِ موجود توضیح داد. پرابلم یعنی آنکه امکان پاسخگویی به آن وجود دارد و این پاسخگویی از ابعاد مختلف میتواند صورت بگیرد و در نهایت در یک چارچوب کلی، همانند نظریه، به وحدت برسند. این وجوه و ابعاد را میتوان شناسایی، بررسی و مطالعه کرد. شناسایی و بررسی آن وجوه و ابعاد، به ما این امکان را میدهد که دربارۀ پرابلم، در اینجا ایران، بتوانیم تأمل کنیم و به آسیبها و مسائل آن بپردازیم، و شالودهای ایجاد کنیم برای نوعی تاریخنویسی ایرانی از طریق طرح یک نظریه دربارۀ موضوعی خاص- یعنی ایران- که آن را به عنوان مشکل یا پرابلم در نظر گرفتهایم. این همان «تاریخنویسی پایهای» است و بنیان نگاه به ایران و مسائلش، و یافتن پاسخ برای آنها را در چارچوب یک نظریۀ معتبر فراهم می کند. ایران به عنوان مشکل، دارای ویژگیهای منحصر به فرد خود است، بنابراین، قواعد و قوانین منحصر به فرد خود را خواهد داشت. در نتیجه، موضوع تاریخ پایهای ایران تنها ایران است و بس. در نظر گرفتن ایران به عنوان مشکل که دارای خصوصیاتی یادشده در آثار دکتر طباطبایی است، سبب میشود که تاریخنویسی از نوع تاریخ پایهای به «مکان تدوین آگاهی ملی ایرانیان» تبدیل شود. همچنین، ایران به عنوان مشکل یعنی آنکه یک امر زنده و پویا است و تداوم داشته و دارد که میتوان به آن پرداخت. چگونه؟ با توجه به سیر تحولات تاریخ آن، از گذشته تا کنون. ایران به عنوان مشکل، مشکلی در تاریخ و تاریخ اندیشه منظور است. این یعنی آنکه دیباچهای بر تأملی دربارۀ ایران باز میشود که نوعی اندیشیدن دربارۀ احوال و تحولهای تاریخی خودمان است، و این یعنی رسیدن به مرتبهای از خودآگاهی که در مورد آن اندیشه میشود، یعنی آگاهی دربارۀ خودآگاهی خود، و در یکی از صورتهای اندیشیدن به تأمل دربارۀ آن میپردازیم، و در نتیجه، قدرت تکوین و بسط این خودآگاهی را مییابیم که خاص ملت ایران است. همچنین باید افزود که ایران به عنوان مشکل یعنی پاسخگویی به این پرسش که در واقع ایران چه هست که مسائلی نیز دارد، چیستی این ایران چیست، که این چیستی باید توضیح داده شود. مسائل متعلق به چیزی است که برای حل آن مسائل نیاز است نخست آن چیز، به عنوان واحد اولیۀ تحلیل، توضیح داده شود.
نظریۀ ایرانشهری دکتر طباطبایی، نظریهای است بر مبنای پژوهشها و روششناسی دقیق علمی، چون ایران را پرابلماتیزه کرده و به شیوهای نظاممند و ساختارمند و پرابلماتیک به آن پرداخته است، یعنی مشکله یا پرابلم ایران را از طریق ایجاد گسست آن از دریافتها و معرفتهای معمول به منظور رؤیتپذیر کردن وجوهِ رؤیتنشدۀ آن در نظریهها یا آرای پیشین صورتبندی و مفهومپردازی کرده و آن را از نو مورد قرائت و توضیح و تعریف قرار داده است که نیاز به دستگاه مفاهیم و روششناسی خاص خود دارد که در استقلال و به نوعی گسست با روشها و دستگاه مفاهیم پیشین است. در نتیجه، نظریۀ دکتر طباطبایی لنزی است که به صورتی جدی مرزهای خود را از «شیشۀ کبود ایدئولوژیها» تفکیک داده است، چرا که بر زمین محکم واقعیات تاریخی ایران ایستاده است، به صورتی عقلانی به ایران، و ماهیت، الزامات و چشمانداز آن میاندیشد، و نه تنها خود دارای قدرت تبیین و حل مسأله است بلکه فضای نمود لازم برای ملت ایران و بالفعلکردن قدرت (Power) پولیتیکالشان را، در معنای آرِنتی آن، فراهم میکند. نظریۀ دکتر طباطبایی نمیتواند ایدئولوژی باشد، چون مسألهاش مسألۀ ایران است، و رویهها و استراتژیهای مناسب و واقعی برای تدوام آن. یعنی در پی انکشاف واقعیات ایران است جهت اکتساب قدرت، و نه پنهان کردن و پوشاندن نیات و جنبههایی خاص جهت اِعمال زور (Force). در علم، از پارادایم و مکتبی که دیگر قدرت تبیینی و مفهومپردازی و حل مشکل ندارد دست میکشند، چون در علم، مسألۀ اصلی و اولویت، Power یا قدرت توضیح و ارائۀ راهحل برای Problem است، نه خود پارادایم یا مکتب. این در حالی است که در ایدئولوژی دستبردار مکتب نیستند و واقعیات و سویههای پرابلم را دستکاری میکنند برای تداوم خود مکتب. در ایدئولوژی، مسألۀ اصلی و اولویت، زور یا Force برای حفظ پارادایم و مکتب است، یعنی ما با فقدان قدرت و ظهور زور مواجهیم.
شاید نظریۀ دکتر طباطبایی، به لحاظ چارچوبها و استانداردهای علمی، دارای نقصهایی باشد که میشود، اگر اهل فن تشخیص بدهند، با بسط روششناسی و بافتارهای پژوهشی ارتقایش داد، اما هر اهل علمی میداند که نمیتواند ایدئولوژی باشد، اگرچه میتواند برای اهداف ایدئولوژیک، در پیکارهای سیاسی، به کار گرفته شود.