اهمیت تخصص‌گرایی

0

از درگذشت دکتر فیروز نادری و نحوه مرگ دلخراش او عمیقا غمگین شدم. به عنوان دانش‌آموخته‌ فیزیک و علاقه‌مند به نجوم، کیهان‌شناسی و حوزه فناوری فضایی، از سال‌های نوجوانی کارهای او را دنبال می‌کردم. توانایی و پشتکار او در رسیدن به جایگاه بالا در حوزه تخصصی‌اش در آمریکا، به عنوان یک مهاجر ایرانی، برایم تحسین برانگیز و الگو بود. اما نظرات و موضع‌گیری‌های سیاسی او در مورد ایران هرگز برایم مرجع و سند نبودند. گرایش و باورم به #تخصص_گرایی به من می‌گفت که فیروز نادری در حوزه سیاست/علوم سیاسی ‘دکتر’ نیست، چه‌بسا کم‌دانش و پرخطا باشد. فیروز نادری در حوزه سیاست یک فرد عادی و کم اهمیت بود.

کما‌ اینکه موضع‌گیری‌های احساسی، سطحی، ضد و نقیض، و بعضا غلط او گواه این باور است. او که آمریکا را کشور خود ‌می‌دانست، به عنوان شهروند آن کشور خود را محق و موظف به مشارکت در سیاست داخلی آمریکا می‌‌دید. در عین‌‌ حال مهر و دلبستگی‌ به کشور زادگاهش ایران، وی را بر آن می‌داشت که برای کمک به پیروزی و سعادت هم‌تبارانش نیز پا به میدان عمل بگذارد. اما شوربختانه سالها دوری از ایران و آشنا نبودن با پیچیدگی‌های فضای سیاسی ایران و فساد حاکم بر آن، او را در دام‌ لابی‌گر‌های جمهوری اسلامی در آمریکا انداخت. مانند بسیاری دیگر از ایرانیان مهاجر که تابعیت کشور دیگری را هم بدست آورده‌اند، در جدال پایان‌ناپذیر بین دو فرهنگ و هویت و تضاد ذاتی بین وفاداری به کشور زادگاه خویش در‌عین پایبندی به اصول و منافع ملّی کشور دوم و ترجیحات حزبی‌ خود در آن کشور گرفتار بود. تضادی که باعث شد گرایشش به حزب دموکرات در فضای سیاسی آمریکا، از سوی برخی ایرانیان، به بی‌اعتنایی به سرنوشت هم‌تبارانش در داخل ایران تفسیر شود.

به نظر من البته بزرگترین خطای فیروز نادری در آن بود که به پشتوانه شهرت و محبوبیتی که در میان جامعه ایرانیان خارج از کشور و ایرانیان داخل یافته بود، خود را گاهی در جایگاه ‘دانای کُل’ می‌دید و در حوزه سیاست، تحلیل‌ها و توصیه‌هایی غلط اما به‌ گمان خود ‘کارشناسانه’ مطرح می‌کرد که در حوزه دانش و تخصص او نبود. عجیب بود که او که خود از اهمیت ‘تخصص’ آگاه بود و به آن اشاره‌ می‌کرد، به هنگام ورود به حوزه سیاست به ناگاه تخصص‌گریز می‌شد و برای نمونه با تعمیم منطق رشته مهندسی به روابط پیچیده در حوزه اجتماع و سیاست، چرایی توصیه به شرکت در انتخابات ۹۶ و رأی دادن به حسن روحانی را توجیه می‌کرد!

بگذریم. قصد من از این نوشته واکاوی کارنامه سیاسی دکتر فیروز نادری نیست، بنابراین به همین چند سطر بسنده میکنم و به اصل مطلبم که در واقع اهمیت #تخصص_گرایی‌‌ است، می‌پردازم.

من نیز که دغدغه‌مند کشورم ایران و مانند هر شهروند مدرنی علاقه‌مند به فعالیت و اثرگذاری در حوزه سیاسی آن بودم، دریافتم که برای ورود به حوزه سیاست، پیش از هر موضع‌گیری‌ و ارائه تحلیلی، ابتدا می‌بایست دستکم تاریخ معاصر ایران و مفاهیم و تعاریف پایه علوم سیاسی را مطالعه کنم و بیاموزم. بخت با من یار بود و در کنار مطالعه تاریخ، افتخار شاگردی حجت کلاشی را پیدا کردم که دانش‌آموخته علوم سیاسی و فلسفه است و تجربه‌‌ای بالغ بر بیست و اندی سال کار جدی سیاسی (حزبی) و مبارزه تشکیلاتی را دارد. بنابراین در اینجا از او مثال می‌آورم، اگرچه در تاریخ معاصر ما دیگر اندیشه‌ورزانی بوده‌اند که در زمینه تاریخ و علوم و فلسفه سیاسی مانند او خبره بوده و هستند، اما آوردن نامشان در این نوشته کوتاه نمی‌گنجد.

همانطور که نظرات حجت کلاشی در حوزه فناوری اکتشافات فضایی یا جراحی قلب نمی‌تواند قابل ارجاع باشد، نظرات فردی با تخصص فیروز نادری یا پروفسور سمیعی، جراح معروف، هم در حوزه سیاست ارزشمند نیست. اما شوربختانه حوزه علوم سیاسی در ایران، یا بهتر بگویم در میان ما ایرانیان، شدیدا به ابتذال کشانده شده است. هر‌کس به واسطه داشتن یک تخصص و مدرک تحصیلی در رشته مهندسی، پزشکی یا هنری خود را محق می‌داند که در حوزه سیاست هم نظراتی در سطح کارشناسی صادر کند! در همین یک‌سال گذشته اینستاگرام پر شده است از صفحات تازه تاسیس اما پر فالوور افرادی که خود را ‘دکتر’ ، ‘مهندس’، ‘مخترع’ یا ‘کارشناس’ معرفی می‌کنند و هر روز در طی یک ویدئو یا لایو اینستاگرامی میخواهند سیاست را به مردم آموزش دهند!!!

البته باید تاکید کنم که ابداً منظورم این نیست که کسی که مانند خودِ من در حوزه‌ کاری غیر از علوم سیاسی دانش و مهارت آموخته، نباید در سیاست دخالت کند یا موضع‌گیری‌ سیاسی داشته باشد. اتفاقا رکن اساسی دموکراسی، مشارکت همه شهروندان یک کشور در تصمیم‌گیری‌های سیاسی و سرنوشت کشورشان است. اما توهم ‘همه‌چیز‌دانی’ و نقش ‘دانای کُل’ به خود گرفتن خطرناک است. خطر آن‌ برای جامعه‌ی تخصص‌گریز و به شدت مدرک‌گرای ما، آلودن اذهان عمومی به باورهای نادرست و تحلیل‌های سطحی، غلط و غیر‌واقعی در حوزه سیاست است‌. در نتیجه جامعه یا در تشخیص نظرات درست و واقعی دچار اشکال میشود و یا از اساس توان شنیدن و درک کردن رهنمودهای درست را از دست داده و به راه خطا خواهد رفت.

ترویج مغرضانه یا ناآگاهانه‌ی ضداطلاعات به عنوان منابع اطلاعات و آگاهی، خطر تبدیل ضد‌ارزش‌ها به ارزش‌ را برای جامعه به‌همراه دارد. همینطور اعتبار‌بخشی سیاسی به چهره‌های غیر متخصص در حوزه سیاست، از آنها گروه‌های مرجعی می‌سازد که می‌توانند با دعوت جامعه به کنش‌های اشتباه و صدور فراخوان‌های بی‌هدف و نابهنگام، انرژی جنبش‌های اجتماعی را به سادگی به هدر دهند. خطر دیگری که میدان‌داری و پیشتازی افراد غیر‌متخصص در جایگاه مرجعیت سیاسی به همراه دارد، باز شدن پای افراد‌ سودجو و فرصت‌طلب به سیاست است که با فریب افکار عمومی، جنبش‌های خودجوش اجتماعی را به نام خود مصادره می‌کنند و موجب انحراف و تغییر سمت و سوی خیزش‌‌های ملّی از مسیر و هدف اصلی می‌شوند. سیاست هم مانند پزشکی و مهندسی، یک شاخه از علم و یا مجموعه‌ای از علوم انسانی است که هر حوزه‌ی آن (مانند اقتصاد ، فلسفه سیاسی، ژئوپلیتیک، روابط بین الملل و …)در قالب رشته‌های تخصصی و پژوهشی در دانشگاه‌های معتبر دنیا ارائه و تدریس می‌شود.

لازمه ورود به هر کاری، ابتدا آموختن اصول و مبانی و مفاهیم پایه آن است‌. ارائه کردن تحلیل‌های کارشناسی و نظریه‌پردازی در حوزه سیاسی هم‌ به مانند دیگر مشاغل و حوزه‌های تخصصی، به سالها مطالعه و پژوهش، و ممارست در دانش‌اندوزی و کارآموزی در محضر اساتید و صاحب‌نظران آن حوزه نیازمند است. وقتی تنها معیار تبدیل شدن به مرجعیت سیاسی اشخاص، نه سابقه سیاسی، تجربه، دانش و تخصص آنها، بلکه تعداد دنبال‌کنندگان صفحات اجتماعی آنها باشد، افرادی با انواع عقده‌های روانی و عطش سیری‌ناپذیری برای کسب توجه و شهرت، با صرف پول‌های هنگفت به منظور تبلیغات در رسانه‌ها و جذب طرفداران مجازی سعی می‌کنند برای خود اعتبار و وزن سیاسی دست‌ و پا کنند، تا به پشتوانه آن به اهداف و منافع شخصی خود برسند.

از قضا تخصص‌گریزی و عدم شایسته سالاری، یکی از بدترین ویژگی‌‌های جمهوری اسلامی و ریشه بسیاری از رنج‌های ملت ایران و ابربحران‌هایی‌ست که امروز گریبانگیر کشورمان است. تخصص‌گریزی و عقلانیت زدایی از امر کشورداری در طی ۴۴ سال حکمرانی این نظام بر ایران، آسیب‌های جدی و جبران‌ناپذیری در تمامی حوزه‌ها از جمله در قانونگذاری، قضاوت، سیاست خارجی، اقتصاد، بهداشت و درمان، آموزش و پرورش، دانشگاه، صنعت، محیط زیست، مدیریت دارایی‌ها و منابع طبیعی و سرمایه‌های انسانی و … بر کشور وارد کرده است.

اپوزیسیونی که خود، شیفته غوغاسالاری و تخصص‌گریزی است به اندازه نظریه‌پردازان 《مردم‌سالاری دینی》،《اقتصاد توحیدی》،《اقتصاد مال خر است》و امثالهم ، به ایران ضربات مهلک وارد می‌کند. نشاندن بازیگر، پزشک، ورزشکار، خبرنگار و یا دیگر افراد با تخصص‌های بی‌ربط به سیاست، در جایگاه رهبری و مرجعیت سیاسی، فاجعه‌ای دیگر از جنس انقلاب ۵۷ به بار خواهد آورد. کار را به کاردان باید سپرد! شاید اگر انقلاب ۵۷ رخ نداده بود و در ۴ دهه گذشته افراد کاردانی در ایران بر سر کار بودند، دستاوردهای دکتر فیروز نادری به جای آنکه به نام آمریکا به ثبت برسد، به نام ایران به ثبت رسیده بود و او امروز به جای لس‌آنجلس در شیراز ، زادگاه محبوبش زندگی را بدرود می‌گفت.

پاسخ دادن

دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را وارد کنید