به روزگار پهلوی که هرروزمان يک نوروز است
به روزگار پهلوی که روشن است از دهانه مازندران تا دهانه خليج هميشه پارس
سخن نگوئيم از تاريکی ها که گفته اند سخن گستران اين سرزمين ياد شب در حسرت خورشيد شرط ادب نيست
جمشيد خورشيد ايران بود، اهورامزدا روشنائی هارا به او سپرد
چندين هزاره در آتش دل سوختيم تا پيشاپيش عروسان انديشه انسان مشعل های هميشه روشن برافروختيم
ما فرزندان ايران و مشعلدار تمدن انسانيم
ما آفريدگار تاريخيم ما ايرانيم
ايران اين سرزمين هزاره های روشن،
آنروز که خورشيد در آسمان ايران فرو می نشست
آنروز که گلهای هميشه بهار ايران می پژمرد آنروز که يک ملت جز ياد گذشته ها چيزی بياد نداشت
آنروز که خاموش بود تخت جمشيد و دشت مرغاب آنروز که در زير غبار اندوه بود شاهنشاه نامه سردار توس
آنروز که تنها مانده بودند سعدی هایمان، حافظ هايمان و فردوسی های اين سرزمين انديشه وخرد
آنروز که دلهای آشنا بيگانه بودند در سرزمين آشنائی ها
آنروز که يک ملت در انتظار خورشيد بود
با نام تو ای شاهنشاه بزرگ با نام تو ای رضا شاه بزرگ،
خورشيد ايران از درون آرزو های يک ملت برآمد
تو برآمدی و گفتی که نمی ميرد آن ملتی که کوروش ها در سينه دارد
کوروش کيست آن داريوش
کوروش کيست آن اردشير
کوروش کيست آن نوشيروان
کوروش کيست آن يعقوب پسر ليث که زادگاهش سيستان است
کوروش کيست آن شاه که برخاست از سرزمين زياريان، از سرزمين ديلميان، از آلاشت مازندران
او شاه شاهان رضا شاه فرزند ايران
ايران اين سرزمين هزاره ها
ايران اين سرزمين کوروش ها
ايران اين سرزمين خورشيد
ايران اين سرزمين آتش های هميشه روشن
اين سرزمين نور اين سرزمين راز، اين سرزمين خرد
چهارم امرداد سالروز در گذشت رضاشاه بزرگ فرزند راستین ایران زمین
روانش شاد